نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
از قدیم گفتهاند رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون؛ رنگ زرد تاکسیها در اهواز فقط رنگی برای جلب توجه نیست بلکه از بدحالی ناوگان تاکسیرانی به دلیل ۹۰ درصد فرسودگی خبر میدهد.
به گزارش آمال، هوا بس ناجوانمردانه گرم است پس تصمیم گرفتم تاکسی بگیرم و هرچه زودتر خودم را به خنکای کولر گازی خانه برسانم. یک دستم سایهبان پیشانیام شد و دست دیگرم را به نشانه ایست برای تاکسیها دراز کردم؛ یکی دو دقیقه گذشت که تاکسی زردی پیش پایم توقف کرد.
دستگیره در مشکل داشت برای همین راننده در را از داخل باز کرد؛ وسط صندلیهای عقب نشستم تا بادِ کولرِ ماشین بهتر به صورتم بخورد، کمی ماسکم را پایین آوردم که راحتتر نفس بکشم ولی صدای سرفه عمیق راننده پشیمانم کرد؛ ماسکم را دوباره روی صورتم تنظیم کردم. از آینه جلو نگاهی به عقب انداخت و با لهجه عربی گفت: «نگران نباش دخترم کرونا ندارم این یه درد بیدرمون دیگهاس».
درد بیدرمون! از آینه جلو ابروهای ریخته و چشمانِ عاجزِ بیمژهاش را دیدم، موهایش هم تُنُک شده بودند، نگاهم را به دستان پیر و چروکش که روی فرمون بود دوختم، جای کبودیهای سرنگ دیده میشد. افکار گرماخورده ذهنم، لحظاتی مرا به بخشهای آنکولوژی بیمارستانها برد تا اینکه صدای تک سرفه بلند راننده مرا دوباره به فضای داخل ماشین برگرداند.
صدمتر جلوتر پیش پای یک مرد میانسالی که دستش را به نشانه مستقیم تکان میداد، ماشین را نگهداشت. مرد صندلی جلو نشست و بیمقدمه و با خنده گفت: «میگن جهنم فقط دو سه درجه از اهواز گرمتره»، راننده هم خنده ریزی رفت و گفت: «بعید نی، هرچن که زندگی الانمون هم با زندگی توی جهنم توفیری نداره».
نیاز رانندگان تاکسی به بیمه
مرد میانسال از راننده پیر پرسید: «ها عامو خدا بد نده مگه چی شده؟» راننده گفت: «خدا که بد نمیده خویه(برادر)؛ چند وقتیه مریض احوالم».
مرد میانسال بی درنگ پرسید: «بیمهای؟» راننده گفت: «آره ولی چه فایده مگه چقد از خرج و مخارجمو میده، درآمدم اونم با این ماشین درب و داغون که هر روز یه خرج جدید میذاره رو دستم کفاف زندگیمَم نمیده چه برسه به دوا و درمون».
مرد میانسال نفسی چاق کرد و ادامه داد: «بازم خدا رو شکر که بیمهای»، راننده گفت: «ها الحمدالله؛ خیلی از رانندهها همینم ندارن؛ بندگان خدا هرچی کار کنن انگار دارن توی آبکش آب جمع میکنن؛ راننده وقتی بیمه نداشته باشه انگار رانندگی میشه وبال گردنش تا روزی که نفس میکشه باید کار کنه تا یه لقمه نون بتونه بخوره».
مرد میانسال حرف راننده را با یک «ها عامو راست میگی» جانانه تایید کرد و گفت: «یکی از فامیلامون بنده خدا چند ساله داره سر تاکسی کار میکنه ولی برا یه سرما خوردگی باید پول دو سه روز کار کردنش رو بده چون بیمه نیست».
زمانی نگذشت که گویا نسخه “اهمیت بیمه رانندگان تاکسی” توسط راننده و سرنشین جلو پیچیده شد. بلاخره سکوت، فرمانِ فضای داخل ماشین را به دست گرفت و فقط صدای نفسهای عمیق و خشدار راننده شنیده میشد.
ماشین مشتی ممدلی
راننده برای مسافر دیگری ماشین را نگه داشت. خانم مسافر سوار شد ولی ناگهان ماشین خاموش شد، راننده استارت زد اما ماشین روشن نشد گفت: «یا سید عباس» و دوباره استارت زد، صدای قارقارکش بلند شد و خندید و گفت: «ماشینَمَم مث خودم دیگه قدیمی شده». مرد میانسال گفت: «این دیگه ماشین مشتی ممدلیه» و هر دو با هم خندیدند.
مرد میانسال آهسته گفت: «همین بغلا پیاده میشم»؛ موقع پیاده شدن کیسههای خریدش را که بلند کرد یکی از کیسهها به کفی ماشین گیر کرد و پاره شد و تعدادی از میوههای داخل پلاستیک در کف ماشین ریختند.
مرد رو به راننده گفت: «پَ عامو میخوای این کفیا رو جای فسیل بدی به موزه! تمام تیکه پاره شدن، عوضشون کن». راننده در جواب گفت: «چشششم قربان همین فردا اطاعت میشه» و خندید.
عدالت، مساوات نیست
چند ثانیهای گذشت که خانم مسافر گفت: «حاجی درجه کولر رو بیشتر نمیکنی اصلا باد کولر به این پشت نمیرسه» راننده با شرمساری گفت: «کولر ماشین مشکل داره؛ شرمنده».
خانم مسافر گفت: «دشمنت حاجی، باز خوبه شما کولر زدی یه ساعت پیش سوار یه تاکسی شدم جونمون دراومد تا رسیدیم حاضر نبود کولر بزنه میگفت مگه چقد کرایه میگیرم که بخوام کولر هم بزنم، ایجور هرچی درمیارم رو باید پول بزنین کنم که!».
راننده گفت: «خیلیا کولر روشن نمیکنن، میگن خرج بنزینمون زیاد میشه». با حالت گلایه و شکایت ادامه داد: «والله زحمه[به زبان عربی یعنی بخدا زشته]، ما که توی گرمای ۵۰…۶۰ درجه زندگی میکنیم باید همون سهمیهای رو بگیریم که یارو توی تبریز و اردبیل میگیره؛ خو ای چه عدالتیه!». خانم مسافر حرفش را با جمله “درست میگید”، تایید کرد.
صدای گوشی راننده بلند شد و راننده بعد از خوش و بش به پشت خطی گفت که “عصر ماشینو میارم پیشت یه نگاهیش کن امروز چند بار خاموش کرد؛ استارت هم میزدم دیر روشن میشد” و بعد خداحافظی کرد.
تاکسیامون همیشه درب و داغونه!
گوشی را گذاشت سر جای قبلی، از آینه جلو به عقب نگاهی انداخت و غرغرکنان خطاب به من و خانم مسافر گفت: «نمیدونم این شهر چرا ایجوریه! نگاش میکنی هیچ ریخت و قیافه و امکاناتی نداره بعد از اوور(آن طرف) میبینی کلی شرکت و پتروشیمی و نفت داره؛ فقر از سرُ روی شهر میباره بعد از اووَر میگن از بنادر استان ایقد میلیارد میلیارد صادرات شده، همه این چیزا رو میبینیم ولی بازم حاضر نیستیم دل بکنیم از این شهرُ استانُ گرماش که انگار خورشیدش بامون پدر کشتگی داره ایجور میتابه».
کلاچ ماشین حین صحبتهای راننده به سختی جا افتاد، به گمانم بدقلقی کلاچ، راننده را یاد مسئولان انداخت برای همین گفت: «مسئولامون هم که اصلا به فکر ما مردم بیچاره نیستن مثلا ما رانندهها نه بیمهای نه توجهی نه خدماتی خب همین میشه تاکسیامون همیشه درب و داغونه؛ مسافرا هم ناراضی. این همه پول و نعمت توی کشور ریخته ولی مسئولامون معلوم نیست دارن چکار میکنن!».
با خنده ادامه داد:«خداروشکر مسئول نشدم حداقل اون دنیا فقط جواب پس میدم که چرا خورده کرایهها رو پس ندادم».
مسئولان بخوانند
به آینه جلو نگاه کردم و گفتم: «حاجی از مسئولا چه انتظاری یا چه خواستهای داری؟» گفت: «حالا من چیزی بخوام مگه اونا صدای منو میشنون؟»، مکث کردم و بعد گفتم: «حاجی من خبرنگارم اگه موافق باشی صحبتت رو میتونم بنویسم»، با تعجب پرسید: «یعنی توی تلویزیون؟» گفتم: «نه من فقط مینویسم توی موبایلا و کامپیوترا»، سوال کرد: «اها خو یعنی مسئولا میخونن؟!» گفتم: «انشاءالله که بخونن»، کمی مکث کرد و سپس گفت: «خب باشه بنویس بسم الله الرحمن رحیم، بخدا کمرمون شکست زیر این گرونیا تو رو خدا این تورم و رکود و کلا نمیدونم هر چی که هست رو تمومش کنید، والله زمان جنگ هم ایقد همه چی گرون نبود که الان گرونِ»
بنویس: «ما راننده تاکسیها زحمتمون زیاده اما درآمدمون کمِ، والله رنگمون مث ماشینمون زرد شده از گرونی! ماشینامون هم که دمار از روزگارمون دراوردن؛ هر روز یه دردسر دارن؛ قیمت ماشینا هم که قد پول خونمون شده؛ کاشکی مسئولا به آدمایی مث ما بیشتر توجه کنن به قول خودشون ساماندهی کنن بیمه و خدمات بهمون بدن. همین».
خانم مسافر رو به من کرد و گفت: «مترو که معلوم نیست به نوههای ما هم برسه یا نه حداقل کاش وضعیت تاکسیا و اتوبوسای توی شهر بهتر شه، تعدادشون بیشتر شه، کولر بزنن، کرایهها کنترل شه هرکی هرچی دلش خواست نگیره».
ثانیهها گذشت و کیلومترها سپری شد و به مقصد رسیدم، موقع خداحافظی و پیاده شدن از ماشین چشمم خورد به دستگیره نیمه شکستهای که روی در ماشین جا خوش کرده بود، در آنی فضای داخلی تاکسی را از نظر گذراندم. یک راننده رنگ پریده و درمانده پشت فرمان یک تاکسی زرد و خسته؛ ماشینی که به قول راننده چیزی جز یک قارقارک درب و داغون نبود.
فرسودگی ۹۰ درصدی ناوگان تاکسیرانی اهواز
گرچه به مقصد رسیدم و تاکسی هم آنقدر دور شد که دیگر هیچ لکه زردی بر چهره خیابان نماند ولی قصه ما به سر نرسید. با امیر صفی خانی مدیرعامل سازمان تاکسیرانی اهواز تماس گرفتم. در ذهنم هنوز صدای سرفههای راننده و داد و غال موتور ابوطیارهاش میپیچید، که صفیخانی درباره ناوگان تاکسیرانی اهواز گفت: «۹۰ درصد ناوگان تاکسیرانی اهواز فرسوده است».
او ادامه داد: «از هزار و ۹۵۰ دستگاه تاکسی در اهواز هزار و ۷۰۰ دستگاه فرسوده و اسقاطی هستند در حالی که بر اساس استاندارد باید ۱۰ هزار تاکسی در اهواز داشته باشیم؛ از این جهت اهواز رتبه خوبی در بین کلانشهرها ندارد».
قدمهای کوچکِ صنایع بزرگ
مدیرعامل سازمان تاکسیرانی شهرداری اهواز گفت: «از سال ۹۰ تا ۱۴۰۰ آمار نوسازی ناوگان خیلی پایین بوده به طوری که در این یک دهه فقط ۲۰۰ دستگاه نوسازی شده است».
صفیخانی با بیان اینکه مهمترین راه برای حل مشکل ناوگان فرسوده اهواز، پای کار آمدن همه مسئولان و صنایع بزرگ استان است، گفت: «صنایع بزرگ استان از جمله نفت، فولاد، نیشکر و پتروشیمیها با در نظر گرفتن و اعطای تسهیلات کمبهره و بازپرداخت بلند مدت به رانندگان در قالب مسئولیتهای اجتماعی میتوانند به حل این مشکل کمک کنند».
او همچنین گفت: «سال گذشته در راستای تفاهم نامه کشوری که بین اتحادیه تاکسیرانی شهری و کمیته امداد امام خمینی(ره) منعقد شد، ما با پیگیریها توانستیم بیشترین مبلغ وام را به نسبت سایر شهرها برای تعدادی از رانندگان اهوازی بگیریم که از این طریق ۴۰ دستگاه نوسازی شدند و کم کم وارد ناوگان تاکسیرانی اهواز میشوند».
سهم دولت و مجلس در بهبود وضعیت
مدیرعامل سازمان تاکسیرانی اهواز گفت: «شهرداری لایحهای به شورای شهر ارائه داده که اگر بانکها منابع و تسهیلاتی برای نوسازی ناوگان اختصاص دهند در صورتی که وام اعطایی ۲۳ درصد سود داشته باشد، شهرداری ۱۹ درصد آن را پرداخت میکند. این کار برای ۱۵۰ راننده تاکسی در نظر گرفته شده است».
اگرچه صفیخانی گفت که تا «ایدهآل فاصله زیاد است و اگر در این راه همه مسئولان کمک کنند نتایج بهتری میگیریم» این را نیز افزود که «بخشی از بهتر شدن اوضاع رانندگان یک موضوع کشوری است که دولت و مجلس باید پیگیری کنند».
وی ادامه داد: «رانندگانی که تا قبل از سال ۹۳ بیمه میشدند همچنان از این مزیت بهرهمند هستند اما افرادی که بعد از سال ۹۳ راننده شدند، بیمه نیستند. بیمه دغدغه رانندگان است البته مکاتبات خوبی در دولت انجام شده به طوری که رئیس جمهور پیگر تخصیص مبلغی در بودجه برای بیمه رانندگان تاکسی است؛ امیدواریم موضوع بیمه رانندگان تاکسی دوباره اجرایی شود».
۵۰۰ میلیارد تومان فاصله تا نوسازی ناوگان
یاد گلایههای راننده از درآمد کم و مخارج بالای درمان افتادم، از صفیخانی درباره مساعدت و کمک به این دست از رانندگان پرسیدم که گفت: «یکی از موضوعاتی که در تلاشیم به سرانجام برسانیم، پرداخت یارانه به رانندگان تاکسی برای نوسازی ناوگان است و امیدواریم فرمانداری اهواز این موضوع را به تصویب برساند، اگر این کار انجام شود تلاش میکنیم که همانند دیگر کلان شهرها موضوع بیمه تکمیلی رانندگان تاکسی را نیز به نتیجه برسانیم به این شکل که بتوانیم برای سال ۱۴۰۲ یا ۱۴۰۳ حدود صد نفر از رانندگان فعال را بیمه تکمیلی کنیم، البته این مسئله در بودجه شهرداری لحاظ نشده ولی در صدد هستیم به عنوان یک پیشنهاد مطرحش کنیم؛ امیدواریم اعضای شورای شهر نیز موافقت کنند».
همچنین از وی پرسیدم “چرا سهمیه بنزین بر اساس مناطق مختلف نیست” و او گفت: «سهمیه بنزین برای همه رانندگان تاکسی در کشور یکسان است ولی قاعدتاً باید سهمیه بنزین متفاوتی برای مناطق گرمسیر از جمله خوزستان، هرمزگان یا بوشهر نسبت به سایر نقاط کشور در نظر گرفته شود».
مدیرعامل سازمان تاکسیرانی اهواز در آخر گفت: «اگر بخواهیم هزار و ۷۰۰ دستگاه فرسوده ناوگان تاکسیرانی اهواز را نوسازی کنیم به مبلغی حدود ۵۰۰ میلیارد تومان نیاز است».
از زردی تاکسیها تا سبزی جوانه امید در دل رانندگان
در اهواز از اردیبهشت ماه هوا با سرعت به سمت گرمای طاقت فرسا و خرما پزان میرود این گرما در تیر و مرداد به اوج میرسد و جسته گریخته تا آبان هم ادامه پیدا میکند بنابراین وجود تاکسیها و اتوبوسهای مجهز و البته در تعداد کافی امری ضروری است با این حال فرسودگی ۹۰ درصدی ناوگان تاکسیرانی اهواز نشان میدهد سالهاست به این مسئله مهم توجه نشده در حالی که گاهی اخباری جهت هزینه کردهای کلان برای اقداماتی نه چندان ضروری مخابره میشود، اگرچه شهر به خدمات مختلف نیاز دارد اما باید یادمان باشد که برای برداشتن سنگها از مسیر، الماسها را از دست ندهیم.
روزها کُند و کشدار میگذرند و چشمان عاجز بسیاری به مسئولان خیره شده تا اجازه ندهند ثانیهها با کفش فقیرانه از کنارشان بگذرند تا شاید روزی چهره زرد و رنگُ رو رفته تاکسیها جایشان را به سر سبزی جوانههای نشاط و امید در دل رانندگان تاکسی بدهند.
فاطمه طاهری
انتهای پیام/